کد خبر : 2632
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۹ - ۲۳:۱۰

حکایت دو مثقال باران و افتتاح ۳۵۰۰ استخر در اهواز

حکایت دو مثقال باران و افتتاح ۳۵۰۰ استخر در اهواز

✒️ محمد شریفی هنوز تو حال وهوای ۸ آذر و حماسه سازی خداداد عزیزی غزال تیزپای فوتبال و گزارش جواد خیابانی بودم که قطره قطره های باران باترانه از ناودان جاری شد…تا ۹ آذر هم به لیست حماسه آفرینی های بلدیه اهواز و مجمع ۱۳ نفره اصحاب شور شبانه و خواب روزانه اضافه شود. القصه…در

✒️ محمد شریفی

هنوز تو حال وهوای ۸ آذر و حماسه سازی خداداد عزیزی غزال تیزپای فوتبال و گزارش جواد خیابانی بودم که قطره قطره های باران باترانه از ناودان جاری شد…تا ۹ آذر هم به لیست حماسه آفرینی های بلدیه اهواز و مجمع ۱۳ نفره اصحاب شور شبانه و خواب روزانه اضافه شود.

القصه…
در نهم آذر ۹۹بازهم بارش مثقال مثقال از آسمان خاکستری اهواز باریدن گرفت،پمپ های فاضلاب خاموش ، مسئولان در خواب، آتش نشان های حضرت شهردار با شلینگ آب و از سر حوصله ترانس برق آتش گرفته را می کنند خاموش!!! خروس ماهپری سر می دهد بانگ،شهر را آب گرفته ، بلم ها در دریای بیکران اهواز کارشان سکه شد و به قول “خالو حسن ” چنان رونقی ایجاد شد … که مردمان سایر بلاد برای حمام از ۳۵۰۰ استخر معدنی که یکباره و یک روزه شاعری در اهواز افتتاح کرد، لبیک گویان و شنا کنان چه گل بارون لب کارون سر می دادند و برای سلامتی مدیرعامل آبفا که با اتحاد و همکاری و اتفاق نظر جناب شهردار همچو دست گل های قشنگی به آب دادند و چهار پله رکورد پارسال را در گینس بالا بردند.
بد نیست عرض تشکری داشته باشم از مش فتح الله، مهران خان ، لطفعلی بیک، میرزا حسین، حاج فیلسوف باشی، حاج موسی، شیخ محسن، حاج آقا قنات آبادی و سایر اکابر و اعاظم که با کشف شهردار دل مردم را شاد کردند خسته نباشید می گویم، الهی همچنان سایه اتان در پنج نخل و چهار شیر مستدام باد.
یک الحاقیه
چندین و چند نفر از اهالی خوب رسانه با این حقیر سراپا تقصیر تماس گرفتند و از سکوت من ابراز گلایه داشتند ، برایشان حکایتی تعریف کردم که تا حدودی قانع شدند ،خلاصه ی حکایت این است، که تازه داشتم مشق معلمی را تمرین می کردم تو یه مدرسه ابلاغ گرفتم که تاریخ و جغرافیا بلغور کنم، درست اول مهر بود که کله ی ممصادق سرایدار مدرسه پیدا شد، سینه ی پهن و کشیده اش را جلو انداخت و باد در غبغب کرد و گفت :امسال چندساعت اضافه کار هم به من بدهید…مدیر بهش گفت چی می تونی درس بدی؟

گفت :فیزیک

من بهش گفتم :خالو ممصادق توی ۱۲۴ هزار پیغمبر گیر دادی به حضرت جرجیس ، توی اینهمه درس ، چرا زوم کردی روی فیزیک که یک کلمه هم ازش نمیدانی ؟ سرایدار مثل اسپند روی آتش بد جوری گر گرفت ، یک نگاه عاقل اندر سفیه به من انداخت و گفت : آقای نخودی ؟شما ته پیاز هستی یا سرپیاز ؟ وانگهی فرق من با آقای سرمست دبیر به اصطلاح فیزیک چی هست که یک سال تمام فک میزنه سر کلاس و حرف مفت و صد من یک غاز بخورد دانش اموزای بدبخت میده ، سرجمع خرداد و شهریور دو نفر با تک ماده و تبصره و امدادهای غیبی قبول میشن…من اگه کلاس هم نروم و حرف مفت هم نزنم دست کم سه تا چهار نفر دانش آموز از ترس هم که شده درس می خونند و قبول خدایی میشن!! خوب که حرف های ممصادق را ورانداز کردیم ، دیدیم زیاد هم بیراه نمیگه!!!

این روزها بدجوری یاد ممصادق افتاده ام…با خودم فکر میکنم
حالا چه فرقی می کنه مه تقی سکاندار آبفابشه یا خواجه نقی ،ممصادق شهردار بشه یا مه کریم ،وقتی قراره درب روی همان پاشنه بچرخه بگذار خوب بچرخه…
چرخ زندگی مردم که من اطلاع دارم نمی چرخه …حالا بقیه ی امور چگونه می چرخه یا نمی چرخه ….الله اعلم

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.